تخته سیاه سه بعدی
حکایت زندگی در قاب شیشه ای زمان
|
|||||||||||||||
جمعه 27 ارديبهشت 1391برچسب:ماشین کهنه,میدان بار,حمایت از کار,سرمایه ملی, :: 13:27 :: نويسنده : مهرداد علی نژاد
عکس بالا مربوط به اسفند ماه 89 است که از داخل میدان بار گرفتم و چون داخل آرشیو عکس هایم بود حیفم اومد اینجا یادی ازش نکنم. بوضوح معلوم است یک ماشین کهنه و قراضه که شاید اگر این مطالب رو نگم هر کسی در وهله اول فکر می کنه این ماشین مربوط به جنگ جهانی دوم است . اما باور کنید این ماشین کارمی کند و راننده آن در میدان بار میوه حمل می کند . داخل ماشین را که نگاه کردم فقط یک فرمان ، دنده ، صندلی درب و داغون و دیگر هیچ. حالا این راننده نان آور یک خانواده است و کلی هم با آن ماشین کهنه پول در می آورد. شاید این ماشین را کنار خیابان بگذارند..... و این مطلب را آوردم برای کسانی که بیکارند و می گویند کار نیست !!! امسال سال حمایت از کار و سرمایه ملی است و آیا این ماشین سرمایه ملی نیست؟ آیا بارکشی با این ماشین کار نیست؟ بالاخره هرکاری بجای خودش قابل احترام است پس اگر کمی به دوروبر خود نگاه کنید کارهای زیادی است که می توان انجام داد . همت بلند دار که مردان بزرگ از همت بلند به جایی رسیده اند . خالکوبی ریشه تاریخی دارد از دوران هخامنشیان به بعد در ایران رسم بود بدلایل مختلف از زیبایی گرفته تا خرافات این عمل را انجام می دادند. جالب اینست که افراد خاصی تن به این عمل دردناک و گاهی خطرناک می دهند. زیرا باید با میله و سوزن و تیغ و... خون پوست را بشکافند، طرح بکشند و مرکب مخصوصی را
با خون آلوده کنند و بسوزانند و بالاخره خیلی پردرد و رنج آور است. گرچه در قدیم افراد لوتی و بزن بهادر و اینگونه افراد به این عمل تن می دادند تا شهامت و تحمل خود را به رخ دیگران بکشانند. (چشم زخم و جلب محبت و افزون مهر شوهر و درمان ترس و سردرد و ... از خرافاتی بود که خالکوبی رواج داشت . ) اما در چند سال اخیر این عمل یک هنر و یک
زیبایی هم برای دختر وپسرا ی جوون مد شده. زمانی که سرباز بودم ، تو زندان خدمت می کردم یک زندانی داشتیم تمام بدنش پر خالکوبی بودو جالبه اون می گفت سی ساله تو بیشتر زندانا بودم و هر زندانی که می رفتم یک خالکوبی واسه یادگاری رو بدنم می زدم ، یه عقاب روی پشت ، یه اژدها روی سینه و شکمش ، روی دست و پاشم که تا دلت بخواد شعرای معروف تو زندان ( عشق من مادر ، زندان خانه من است و.....) می دیدی. ولی اونکه یه زمانی واسه خودش کسی بوده و بزن بهادر بوده حالا یه معتاد ضعیف بود که حسرت گذشته بر باد رفته خودش رو می خورد و می گفت : تمام زندگیمو پای رفیقام ریختم و اعتیاد منم یادگار محبت های اونا ست ...... پنج شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:ژیان, :: 1:15 :: نويسنده : مهرداد علی نژاد همیشه میگفتن:ژیان هم خودتو می بره هم آبروتو از ژیان خاطره زیاد دارم . یادمه یک دبیر زبانی بود به نام آقای نبوی (اگه زندس خدانگهدارش و اگه مرده رحمتش کنه ) این معلم با ژیان زردش معروف بود. یه بار میخواست بره مشهد برای اینکه ژیانش جای مطمئنی باشه گذاشته بودش تو دبیرستان ( امام ) بعد از چندروز که اومد روبرو شد با جنازه ماشینش که سوخته بود ( میگفتن دانش آموزا سوزوندنش ) با اینکه آدم خوبیم بود ولی نمی دونم برای چی به ژیانش رحم نکرده بودن . بچه ها می گفتن دلیلش این بوده که آبروی آقای نبوی می خواستن بیشتر از اون نره از شر ژیانه راحتش کردن . جالبه وقتی با اون صحنه ژیان سوختش روبرو شده غش کرده کلی آب قند دادن تا به هوش می اومده باز یادش که می اوده دوباره غش می کرده ( زیادی هم خوب بودن برای دانش آموزا فرقی نمی کنه اونا فقط می خوان سوژه واسه خنده داشته باشن. یادمه اولین بار که سوار ژیان شدم سال 1353 بود ، می خواستم بیام پایین هرچی دنبال دستگیره درش می گشتم پیداش نمی کردم کلی تو ماشین زندونی بودم (چون درش با همه ماشینا فرق می کرد ) و همیشه برام سوال بود که دنده این ماشین کجاس ؟!! آخرین جمله : بازم میگن هیچکس نمی تونه ژیانو چبش کنه. ضمنا" اصفهان هم پایتخت ژیان ایرانه ...
آیا به رابطه بین عکس و قوه تخیل فکر کرده اید. آیا زمانیکه آلبو م عکستان را ورق می زنید به یاد چه می افتید؟ مطمئنا" شادی ، غم ، اندوه افسوس گذشته و شاید هم انرژی می گیرید. در هر صورت دیدن هیچ عکسی بدون احساس نیست . عکس مقابل را پارسال جلوی باغی نشسته بودم ، گرفتم و هرزمانیکه به آن نگاه می کنم دقیقا آن باد سرد زیر سایه درخت را در اوج گرمای تابستان فراموش نمی کنم. شاید در زیر این سایه درخت کنار این جوی آب روان ، یک پیاله ماست کیسه ای دست ساز، یک نان و سبزی تازه خوردنش بسیار لذت بخش باشد. لحظه ای بال گشودن و فراق از این دنیای پر هیاهو و شلوغ و همنشین شدن با کوه و دشت بد نیست . روزگارم اینست: دلخوشم باغزلی، تکه نانی، آبی و اگر باز پرسی گویم: دلخوشم با نفسی حبه قند و چایی صحبت اهل دلی ... فارغ از همه دنیایی دلخوش ها کم نیست،دیده ها نابیناست... این دیوار یکی از کوچه های شهرمان است. ادارات برق، گاز، آب و مخابرات چقدر به این زبیایی کمک کرده اند!!! فقط یک ماژیک دستشان و بر درو دیوار شهر اعدادی که فقط خودشان می دانند مینویسند. حال بماند زنگ درب و داغون منزل ... ما که اروپا نرفتیم اما کسی که رفته بود می گفت : در زوریخ فردی داشت یک آجر کوچک نمای منزلش را می چسباند ، گفتم داری چکار می کنی گفت دو روزه این آجر افتاده کلی خجالت کشیدم که مبادا مردم بگن این چه آدم بی توجهییه ... دارم درستش می کنم اینجا همه ظاهر خونه هاشون رو مثله داخل تمیز و شیک نگهداری می کنند. حال ما چطور ؟! عکس مقابل از پارک بسیج کاشمراست که حدود چند ماهی است اونو درست کردن ( دستشون درد نکنه ) خیلی زیبا ست .همین اوایل یه روز گفتیم دست زن و بچه رو بگیریم بریم پارک . با صحنه هایی از بی فرهنگی روبرو شدم که واقعا" تاسف خوردم. اول از همه بچمون رفت سرسره بازی کنه یه نره غولی که از یک خانواده بی رگ و ریشه که فقط خدا اونارو خلق کرده تا فقط خراب کنن و مشکل درست کنن و نه خودشون اهل پیشرفت و فرهنگ هستند ،که مانع ترقی دیگرانند، رفت سرسره بازی همه خونواده ها ناراحت بودن چون این نره غول با یک شلوارکردی گله گشاد کثیف که یکسره فحش میدادو بلند بلند می خندیدبا دوستاش چسبیده بودند به در و پیکر این سرسره پلاسیتکی و تا می تونستن لگد زدنو و آویزون شده بودن ( شانس آوردیم جنس این سرسره ها محکم بود و گرنه داغون شده بودند) همه بچه هاشونو برداشتند تا اینها قشنگ نمایش بی فرهنگیشونو انجام دادند. ( لاتهایی بودن که کسی جرات نداشت چیزی بگه ، چون خیلی بی آبرو بودن) رفتم وسایل نرمش کنار پارک که صحنه دیگری را دیدم، این وسایل یک ورق فلزی که طریقه استفادشون کنار وسیله حک شده >>> بیشتر اونارو با چاقو به زور کند ه بودن ... نکته مهم : این وظیفه من و شماست که به فرزندان خود طریقه درست استفاده کردن از وسایل عمومی را یاد بدیم و متولیان امور هم هر وسیله ای که خراب می شود را باید سریع درست یا تعویض کنند. حتی اگر صدبار آنرا خراب کنند و این باعث زیبایی شهرمون خواهد شد . جدا ازاینکه ما هم باید بیرون منزل را مثل داخل تمیز و شیک نگهداری کنیم. (گرچه که تازگی این زیباسازی داره فرهنگ میشه).
امروز سه شنبه دوازدهم اردیبهشت روز معلم بود . زمانیکه خود دانش آموز بودم قدر آنها را ندانستم و حال که در این دنیای علم و آموزش وتربیت گوشه کوچکی از آن به من سپرده شده به واقع معنای گذشت ، محبت ، ایثار و همچون شمع بودن را آموختم . عکس بالا را از یک کوچه گرفتم و شعر قشنگی را بروی آن حک کردم گرچه شعرش طولانی بود اما اول و آخرش که بسیار دلنشین بود را به یاد تمام معلمانی که اکنون در میان ما زندگان نیستند آوردم. روحشان شاد و خاطرشان گرامی . در این روز ، که نه در تمام سال باید آنهایی که زنده اند ، را قدر بدانیم قبل از آنکه دیر شود، آنها رادریابیم . روز معلم بر سنگربانان دانایی مبارک باد. مطلبی را خواندم که برایم جالب بود . من نه آنرا تایید می کنم نه رد فقط خواندم و حالابرای شما هم می گذارم تا بخوانید. اگر احساس خستگی می کنید حفره بینی سمت چپ خود را ببندید و از حفره سمت راست تنفس کنید . حفره سمت راست مربو ط به گرمی است و براحتی گرم می شود و حفره سمت چپ مربوط به سردی است و براحتی سرد می شود. بچه ها بیشتر از حفره سمت راست تنفس می کنند و به همین خاطر شادابترند. زمانیکه از خواب برمی خیزیم اگر از حفره چپ تنفس کنیم احساس خستگی می کنیم. و اگر از حفره راست تنفس کنیم شاداب خواهیم شد. برای رفع سردرد اگر حفره راست را ببندیم و از حفره چپ تنفس کنیم رفع می شود. برای سردردهای طولانی باید دو هفته، سه هفته این کار را انجام دهیم تا رفع شود.
به گزارش العربیه در 26فروردین ماه 91 : عروسک زن مصنوعی وارد بازار شده است. این عروسک ها ساخت چین با مطا بقت و شباهت 99درصدی همانند یک زن واقعی تولید شده است . جنس زنها از ماده سیلیکون ، که قابلیت ارتجاعی دارد ، می باشد. قیمت عروسکها 7000 دلار است . خیلی از زنان با ساخت اینگونه عروسکها مخالفند . و در آینده نزدیک قرار است این شرکت سازنده مردان مصنوعی هم تولید نماید .جالب اینست که این زنهای مصنوعی بیشتر کارهای زنان واقعی را انجام می دهند. و مجردها نیازی به ازدواج ندارند . ( واقعا" باید تاسف خورد به حال آینده این بشر ... و خدامی داند که بر سر بچه های ما چه خواهد آمد؟؟!!) حسین زمینی مرد 34 ساله متولد روستای قوژد کاشمر(خراسان رضوی)که هم اکنون در مجموعه سما بعنوان کارگر مشغول بکار است. در هر دست و پای خود یک انگشت اضافه به شکل مادر زاد دارد .او هیچ علاقه ای به عمل جراحی جهت برداشتن آنها ندارد. او می گوید داشتن بیست و چهار انگشت برای من اذیت و آزاری ندارد. تازه اگر مثل همه بیست انگشت داشت که الان ازاو یادی نمی کردیم!!!
درباره وبلاگ
نام این وبلاگ را به یاد کارتون دوران کودکیم بنام تنسی تاکسی دو و چارملی گذاشتم.دو پنگوئن ماجراجو که هر بار با مشکلی روبرو می شدند و برای حل آن نزد آقای وپی می رفتند و او از داخل کمدشلوغش تخته سیاه سه بعدی خود را می آورد و با استفاده از آن تنسی و چارملی را راهنمایی می کرد. زندگی مثل یک پازل بزرگ است . من و تو ،اجزای آنیم ، زمانی زیباست که کنارهم قرار گیرند. موضوعات
آرشيو وبلاگ
وبلاگ دوستان
سایتهای مفید
تبادل لینک هوشمند
|
|||||||||||||||
|